پایگاه خبری تحلیلی صدای جنوب-صدای مردم جنوب ایران

پایگاه خبری تحلیلی صدای جنوب | Sedayejonoob.ir

منتشر شده در تاریخ: 15 خرداد 1397 ساعت 08:03:: شناسه خبر: 36658

به قلم سیدکرامت الله کشاورز؛

برد چهره(سنگ چهره) زبان گشود!!!!؟؟؟

ضرورت دارد که همگان در جهت حفظ سنتها واثار ابنیه تاریخی ونمادهای طبیعی خود نهایت تلاش را داشته باشبم…

برد چهر(سنگ چهر) زبان گشود!!!!؟؟؟
به قلم سید کرامت الله کشاورز

گویا به خواب رفته بودم !!ولی از خواب بیدار شدم قد قواره خود را ور انداز کردم مثل اینکه خواب می بینم از خواب بیدار نشده ام ولی بادقت بیشتر به نتیجه رسیدم که خواب نیستم بیدارم خودم هستم ولی !کجایم معلوم نیست .. منتظر زوزه بادهای همیشگی بودم بادهایی که بدون انها زندگیم بر وقف مراد نبود .ولی خبری نبود طولی نکشید که سر صدای عبور ماشین وتق توق ضربه همه جارا فرا گرفت بسیار ناراحت که! خدایا اینجا کجا من کجا!! طاقت که نیاوردم شروع به گریه زاری نمودم جوانی بلند قد با ابزار اندازه گیری امد سراغم بالهجه غلیظ تهرونی اها دادش چرا ! گریه ؟؟وشروع کرد به اندازه گیری قد بالام چرا اینکار !!می خوام واست لباس بدوزم گفتم که من در برابر هم چی مقاومم ؟گفت داداش تو که دیگه خودت نیستی!! عکسته اوردن واست بدل ساخته ایم پس از چند لحظه متوجه شدم که جریان چیست ..تهرونی نشست کنارم بگو ببینم بدلک مگر توکه بوده ای!؟؟

اشکها را پاک کردم وبا اقتدار خودم را اینچنین معرفی کردم تا کم نیاورده باشم!

من برد چهره بودم به قول شما سنگ که هزاران هزار سال در بلندترین نقطه کوه زرد سرفاریاب قد علم کرده بودم وکوهای اطراف سنار نور سیاه را نظاره گر بودم بر منطقه ام کاملا اشراف داشته پناهگاه جنگ جویان دلیر مردان نامی دیارم بودم که در سایه ام می نشستند دمی می اسایدن وامد رفت منطقه را رصد می کردن تا متجاوزو نا اهلی توان تعرض در ان دور زمونه را نداشته باشد کرکسهای بسیار که در کوه زرد همسایه ام بودن هر صبح عصر با غرش دلنواز بالهایشان همانند جت های جنگی در کنارم مانور می دادن وسلام احواپرسی داشتن چون احترام خاص قاعل بودن هیچگاه بر تنم نه نشستن که بی احترامی صورت گیرد

کبگهای دری ومنحصر به فرد کوه زرد هر صبح در کنارم قرار می گرفتند و رو به سرفاریاب با اوازشان هنر نمایی می کردن

زوزهای همیشگی بادهای چپ راست برف بورانهای بسیار علی رغم اینکه قدرت مقاوتم را تهدید می کردن ازشان دلگیر نمی شدم چون می دانستم لبخند بر روی لبان مردمان دیارم وسبزی خرمی وحاصلخیزی بسیار از بابت شدت همین برف بارانهای است که تن مرا هم بی نسیب نمی گذارند

مردم خودم وگردشگران برایم احترام خاص داشتند در تمام فصول میزبان انان می بودم به کسی جواب رد نمی دادم در کنارم می نشستند وبا دیدگان خود پایین دست را نظاره گر بودن هر از گاهی که رو به اسمان ابی داشتن ووجب می گذاشتن تا به اسمان رسیدن چیزی نمانده وهرچه بالا تر روی به عظمت خداوندگار بیشتر فکر خواهی کرد !!

ولی با این عظمت اوصاف روزی به مانند روزهای دیگر میزبان مهمانانی بودم ولی متفاوت از روزهای قبل حرکات مشکوکی از انان سر می زد تا خواستم به خود ایم چاره ای بیندیشم انان به هدفشان دست یافتند تنه بزرگ من که از قدرت خداوندگاری سالهای سال بر گردن بسیار باریکم استوار بود وهمین مشخصه باعث شده بود تا شهرت پیدا کنم به پایین غلتید غروب غم انگیری را تجربه کردم تا مدتی به تنهایی گریستم تا اینکه دوستدارانم اطلاع حاصل یکی پس از دیگری به سراغم امدن بله تقدیرمن این چنین رقم خورد@!

حال بگو ببینم جغله تهرونی کی به فکر بدل من بوده؟؟؟

دفتر حساب کتابش را باز می کند می گوید شورای شهرت وشهردار به نمایندگی از دیارت سادات امامزاده علی (ع)ووابستگان کمر همت بستند که به هر طریق فراموش نشوی سفارش داده اند تندیست را بسازیم تا در بهترین نقطه شهر سرفاریاب به تماشای همیشگی قرار گیرد وسلام

زبان حالی بوده از سنگ نمادین چهره

ضرورت دارد که همگان در جهت حفظ سنتها واثار ابنیه تاریخی ونمادهای طبیعی خود نهایت تلاش را داشته باشبم .

والسلام

سید کرامت الله کشاورز

دیدگاه ها بسته شده اند.

نظرسنجی

    • آخرین اخبار
    • پربازدیدترین اخبار

    ویدیو ها

    همراه اول

    بالای صفحه
    طراحی سایت