به گواه تاریخ ،کهگیلویه روزگاری سرزمین وسیعی از استان کنونی کهگیلویه و بویراحمد را شامل می شد.
صدای جنوب :
نگاهی به سهم مشارکتی مردمان و گروهها و سازمانهای دولتی شهرستان کهگیلویه در روند جنگ هشت ساله عراق علیه ایران
سید نورمحمد حسینی سوق
بخش اول:
به گواه تاریخ ،کهگیلویه روزگاری سرزمین وسیعی از استان کنونی کهگیلویه و بویراحمد را شامل می شد.
تا سال ۱۳۴۲ شمسی قسمتی از استان فعلی کهگیلویه و بویراحمد جزء استان خوزستان و قسمتی نیز جزء استان فارس بوده است.»
در سال ۱۳۳۷ ابتدا قسمت گرمسیری بهبهان به شهرستان کهگیلویه با مرکزیت تلگردtele gerd چرام تبدیل شد و سپس در سال ۱۳۳۸ این قسمت به شهرستان کهگیلویه با مرکزیت دهدشت تبدیل شد. این شهرستان کماکان جزء استان خوزستان و بقیه منطقه جزء استان فارس بود.«
به دنبال شورش ایل بویراحمد در تیرماه ۱۳۴۲، منطقه کهگیلویه و بویراحمد طبق تصویب نامه مجلس شورای ملی وقت، از استانهای فارس و خوزستان جدا و به فرمانداری کل تبدیل شد و یاسوج به عنوان مرکز تعیین گردید. در اسفند ۱۳۵۲ شمسی فرمانداری کل کهگیلویه و بویراحمد به استان تبدیل شد.»
در سال ۱۳۳۷ منطقه کنونی شامل مناطق جغرافیایی گچساران ،باشت ،دهدشت،سوق،قلعه رئیسی،دیشموک،چرام،بهمئی و لنده تحت عنوان فرمانداری کهگیلویه از شهرستان بهبهان جدا می گردد. مرکز این فرمانداری ابتدا شهرتلگردچرام بود ولی بنا به مصالح بعد از فاصله کوتاهی ،شهر کنونی دهدشت به عنوان مرکز شهرستان انتخاب می شود .
این شهرستان عظیم از سال ۱۳۵۳ تا کنون کوچک و کوچک تر شده است.به نحوی که در سال ۱۳۵۳ شهرستان گچساران و بخش باشت و در سال ۱۳۸۳،شهرستان لنده ،در سال ۱۳۸۹ شهرستان چرام و بخش سرفاریاب و در سال ۱۳۹۱شهرستان لنده از دل این شهرستان کهن جدا و به عنوان واحدهای اداری و سیاسی مستقل گردیده اند.
در طی سالهای جنگ تحمیلی(۱۳۵۹-۱۳۶۸) استان کهگیلویه و بویراحمد ،دارای سه شهرستان بویراحمد به مرکزیت یاسوج و گچساران به مرکزیت دوگنبدان و کهگیلویه به مرکز شهر دهدشت بوده است. این بدین معناست که در ایام جنگ ، شهرستان کهگیلویه کنونی و بهمئی،چرام و بهمئی مجموعا با یک فرمانداری اداره می شده است. ولی آنچه در این نوشتار مشاهده می فرمایید صرفا بر نقش شهرستان کهگیلویه کنونی بدون چرام و لنده و بهمئی در دفاع مقدس متمرکز می باشد.
شهرستان کهگیلویه در قبل از پیروزی انقلاب اسلامی
انقلاب ایدئولوژیک اسلامی ایران ،تحت رهبری حضرت امام خمینی ره توانست تمامی توده ها و قوم های ترک و کرد و لر و عرب و بلوچ و فارس را برعلیه رژیم شاهنشاهی بسیج و متحد نماید. یکی از این مناطق قومی ،لرهای کهگیلویه ای بودند که در قالب سازمان های ایلی متفاوتی به حیات خویش ادامه می دادند. بخشی از ایل بویراحمد،ایل طیبی ایل بهمئی،ایل دشمن زیاری ،بازمانده های ایل نویی و ایل چرامی و در کنار این ساداتی با هویت های مستقل و مشخص عمده ترین واحدهای اجتماعی این قوم در این شهرستان بوده اند.
نیروهای متنفذ این قوم شامل خوانین و کدخدایان وریش سفیدان و
نیروهای فرهنگی موثر این قوم نیز عمدتا شامل :روحانیون،دانشجویان و فرهنگیان و دانش آموزان بوده اند
عقب ماندگی عمیق و وسیع منطقه به حدی بود که تنها نقاط شهری این شهرستان ،دهدشت و چرام بوده است که هر دو هم بیشتر به یک روستاههای پرجمعیت شبیه بودند. در فاصله بسیار کمی از شهر دهدشت ،دوکانون پرحرارت جنبش انقلابی به نام بهبهان و گچساران قرار داشت که به طور مداوم با سرحلقه های انقلاب ارتباط تشکیلاتی داشتند.
این دو شهرستان به عنوان مهم ترین منابع تغذیه مبارزان شهرستان کهگیلویه مشهور بودند. مبارزه این قوم برعلیه رژیم به طور اجمال شامل:شعار نویسی و پخش اعلامیه های حضرت امام در همه اماکن عمومی مناطق شهری و روستایی ،،شرکت در راهپیمایی های کوچک بزرگ در سطح شهر و روستا ،تخریب مراکز فساد و فحشا در شهرها،بوده است
در تاریخ ۱۹ آبان ماه۵۷ که ماموران رژیم در مسجد شهیدان گچساران مردم عادی را به رگبار بسته بودند ، بسیاری از جوانان شهرستان و خصوصا دانشجو معلمان دانشسرای مقدماتی گچساران که اهل کهگیلویه بودند نقش فعالی را بازی می کردند
مراسم سنتی محرم در سال ۱۳۵۷ از روز شنبه ۱۱آذرماه شروه شده است .داغتر شدن راهپیمایی و تند شدن شعارها در این ماه عرصه را بر نیروهای وفادار به شاه تنگ و تنگ تر می نمود.
در مورخه هشتم دی ماه همان سال یکی از روحانیون وفادار و مبارز ،شهید حجت الاسلام سید علی نورالدینی ،در شهر بهبهان به ضرب گلوله دژخیمان به شهادت می رسد. خون این شهیدان آتش خشم انقلابیون را تند و تندتر می نمود.تشییع جنازه این شهید از شهر دهدشت تا روستای دم عباس خود به عنوان بزرگترین راهپیمایی شهرستان برعلیه رژیم مشهور شده است.
شاه در بیست و ششم دی ماه فرارکرد. بسیاری از نیروهای وفادار کلا روحیه خود را از دست داده بودند.پس از این بود که سرلشکر همپایی استاندار نظامی استان ، به قصد ترمیم روحیه ته ماند های امیدوار به بقای رژیم ،راهی مناطق و بخش های استان می شوند. او پس از بازدید از باشت ،به منطقه چرام عزیمت می نماید و سپس به دیار دهدشت سر می زند و از آنجا برای سرکشی به سوی سوق سرازیر می شود که با استقبال بسیار کم متنفذین و شعارهای تند دانش آموزان و مردم انقلابی روبرو می شود
آخرین لاینی را که باید می دید لنده بود. در بازگشت از لنده در حالی که بیش از ده ماشین سیمرغ دولتی از رجال استانی بدنبال او قطار شده بودند و سروان خدیویان فرمانده گردان و معاونین او به عنوان اسکورت ،پیش جنگ او شده بودند،با خشم و قهر مردم انقلابی سوق روبروشدند.
جوانان انقلابی با آتش زدن لاستیک و سنگ جاده را بر استاندار بسته بودند ،آنها از هر دو طرف به سبک انتفاضه امروزی لبنانی ها ،تمامی این ستون و اسکورت آنها را “بردکرچین “کردند به نوعی که جامهای اتومبیل های آنان کاملا شکسته شده بودند.
گویند این کاروان ناکام با همین جامهای شکسته تا لحظه رسیدن به یاسوج اجازه استراحت نداشتند. قاعدتا آنها همان شب به تهران مخابره نمودند که :ما داریم مثل برف آب می شویم
این حماسه که در تاریخ به نام تنگه مجاهدین سوق مشهور است بارها از سوی مدیران انقلاب مورد تقدیر قرار گرفت . عصر همان روز تنی چند از جوانان و فرهنگیان سوق را دستگیر می کنند که به همت مردم شهر دهدشت و متنفذین محلی پس از چندی آزاد می گردند.
و آخرین واقعه قابل ذکر خلع سلاح سروان خدیویان فرمانده گروهان دهدشت در ظهر روز ۲۲بهمن درهمان تنگه مجاهدین و خلع ید از پاسگاههای کل شهرستان توسط مبارزین بوده است.
از فردای بیست سوم بهمن شهر و شهرستان بدست بچه های انقلاب افتاده بود
ادامه دارد