پایگاه خبری تحلیلی صدای جنوب-صدای مردم جنوب ایران

پایگاه خبری تحلیلی صدای جنوب | Sedayejonoob.ir

منتشر شده در تاریخ: 15 شهریور 1399 ساعت 21:06:: شناسه خبر: 83948

بوی ماه مدرسه / روایتی از سختی مدرسه رفتن های قدیم، برداشتی از کتاب زندگینامه سردار شهید قدرت اله رستم پور

آغاز مدارس امسال که با کرونا و شیوه نامه های بهداشتی عجین شده، یادی کنیم از مدرسه رفتن در زمان های گذشته، با برداشتی از یکی از صفحات کتاب زندگینامه سردار شهید قدرت اله رستم پور.

صدای جنوب 

مدرسه راهنمایی در هیچکدام از روستاها نبود و صبح زود پیاده به شهر لنده می رفتیم. من و قدرت با دیگر دوستان از روستاهای دَمله، درهزنگ و آتشگاه به سمت شهر راه میافتادیم. مسیر قدرت از ما دورتر بود؛ صبحها زودتر حرکت میکرد و شبها هم دیرتر به منزل میرسید. قرار هرصبحمان نقطه ای از دشت آبلش بود. همگی آنجا جمع میشدیم و سپس با هم حرکت میکردیم. شاد بودیم و صمیمت و رفاقتمان دوری و سختیهای راه را برایمان نزدیک میکرد. فارغ از محرومیتها و نداشتنها دلخوش به همین حداقل ها بودیم و کسی بر دیگری منیت و برتری نداشت.
با صدای بلند شعر میخواندیم، شوخی میکردیم، از اتفاقات مدرسه میگفتیم و از آیندهی نامعلومی که خواهد آمد. ۸ صبح تا ۱۲ کلاس بودیم و سپس برای ناهار و کمی استراحت به گوشه ای از اطراف مدرسه می رفتیم. ناهارمان ساده بود؛ نان، خرما، ترشی و پیاز همراه با شیرینی دورهمی صمیمانهمان که روزهای دلنشینی را رقم میزد و مزهاش سراسر دوستی بود و رفاقت و پاکی.
کلاسها ساعت ۲ و نیم ظهر از سرگرفته می شد و تا ۴ و نیم عصر ادامه داشتند. پایان کلاسهای هر روز، آغاز قصهی تکراری راه بازگشت به روستا بود. چند سال آن مسیر طولانی را در روزهای بارانی زیر چتر رفاقت و معرفت همدیگر سپری کردیم و هنوز خبری از تعطیلی روزهای پنجشنبه هم نبود.
زمستان در مسیر بازگشت به خانه، به شب میخوردیم و ماه و ستارهها به استقبالمان میآمدند. چند دانشآموز نوجوان، کتاب بهدست در آن سیاهی شب به سمت روستا می رفتیم. روستای ما کمی نزدیکتر بود و قدرت علاوه بر ۷ کیلومتر، یک کیلومتر دیگر را تنها پیاده روی میکرد.

وقت رسیدن به خانه، خستگی راه را بدر نکرده، کمک کار جمع کردن گله و سایر کارهای خانه میشدیم. روستاها برق نداشتند و چند ساعت ابتدایی شب، فانوسهای نفتی گرمابخش کارها و نشستهای مردم بودند و ساعت ۱۰ شب به منزله پایان آن روز بود. فانوس ها زیاد نبودند و همان تعداد نیز دست پدر و مادر بود تا کارهای خانه را انجام دهند. ساعت ۹ یا ده شب که همه می خوابیدند چراغ نفتی با آن دود و بوی همیشگیاش، سهم و همدم کتاب و دفترهایمان می شد تا مشق هایمان را بنویسیم؛ مشقهایی که بیشتر از علم و درس، صبر و پشتکار به ما آموختند. تا پاسی از شب بیدار می ماندیم و در آن سرمای خانه و سوزش باد راه یافته از لای درب های چوبی، همنوا با صدای چکههای آب باران از سقف منزل، مشق می نوشتیم و برای حرکت صبح زود آماده میشدیم.
صبح خروسخوان با صدای مادر بیدار می شدیم. اهل خانه آماده حرکت گله برای چرا بودند و ما نیز مهیای رفتن به مدرسه.
قدرت به عنوان تک پسر خانواده در کارهای خانه بیشتر خسته می شد، اما در درسهایش منظم و بابرنامه بود. در درسها کمکمان میکرد و مسیر روستا تا شهر جدا از شادیهای همیشگی، بحث و بررسی مشقها و درسها نیز به راه بود.

راوی: سید حبیب موسوی
سردار شهید قدرت اله رستم پور از شهدای شاخص شهرستان لنده و استان کهگیلویه وبیراحمد میباشد که در جایگاه معاونت قضایی تیپ ۴۸ فتح در عملیات کربلای ۵ به فیض شهادت نائل آمد.

دیدگاه ها بسته شده اند.

نظرسنجی

    • آخرین اخبار
    • پربازدیدترین اخبار

    ویدیو ها

    همراه اول

    بالای صفحه
    طراحی سایت