پایگاه خبری تحلیلی صدای جنوب-صدای مردم جنوب ایران

پایگاه خبری تحلیلی صدای جنوب | Sedayejonoob.ir

منتشر شده در تاریخ: 14 خرداد 1398 ساعت 12:03:: شناسه خبر: 56796

سیاستمداران کهگیلویه، «ککاگری» و «گَوگری» را به دشمنی و نفرت مبدل کرده‌اند

اشاره: مطلبی که می خوانید از سری یادداشت های بینندگان صدای جنوب است و انتشار آن الزاما به معنی تایید تمام یا بخشی از آن نیست.
بینندگان صدای جنوب می توانند با ارسال یادداشت خود، مطلب ذیل را تایید یا نقد کنند.

افسوس که مرزی که شما بیخردان ترسیم کرده‌اید تا همیشه‌ی تاریخ ماندگار است، افسوس که امروز «مَحسین» بیکار است و حتماً فردا عید ما را عزا می‌کند؛ خدا عیدتان را عزا کند که ” ککاگری” و ” گَوگری” را به دشمنی و نفرت مبدل کرده‌اید و سیاست‌های پلیدتان ما را از آغوش زاگرس به پهنه‌ی خلیج آورد.. عیدتان عزا باد.

پایگاه خبری صدای جنوب:

ابتدای کلام به نام خدا و انتهای سخن، سپاس خدا. در میانه اما چندی رنج نامه. قصد داشتم دیگر مطلبی ننویسم ولی وظیفه‌ی روشنگری و رسالت آگاهی بخشی و رنج‌های بی پایانِ مردمانم، مرا برآن داشت تا چند خطی سیاهه کنم هر چند میدانم و به یقین آگاهم که بر حرفهای من صحه خواهید گذاشت ولی در پایان مرا طور دیگری قضاوت خواهید کرد آنطور که وجدانتان بیاساید. آسوده باشید.. دیگر نه دلی مانده که دلداری بخواهد و نه چشمی که راهی را بپاید، آن چه بود را؛ باد باخود برد و از مزرعه‌ی پدری کاه نصیب من است و از خودِ پدر نیز به ارث داس و درو برایم به یادگار مانده بود.. دیگر نه دل در گروِ یار یارهای برزگران دارم و نه سودای کل‌های دختران ایلم را. دیگر نه از چشمه آب می‌خورم و نه از مشک دوغ. دیگر نه پسیناپسین گله‌های ده از کوه سرازیر می‌شوند ونه دَم دَمه های صبح رمه‌ها که به کوه می‌زنند… دیگر نه صدای «درا»ی «شَهاز» خوابم را آشفته می‌کند و نه دیدنِ شاخ به شاخ شدن قوچ‌های آبادی خوشحالم. دیگر نه «خیش» دارم که کِشتی کنم و نه «هور»ی که برداشتی. نه از آواز نی خبری هست و نه از «بُنگِ دَی». نه از هُمسا نه از «کاسَه بَهرَه» … نه از بیت‌های بلال خبری دارم و نه از دل دادن‌های پنهانی دو نوجوانِ ایلم در کنج «کپر» در سایه سار پسیناپسینِ مال. دیگر سال‌هاست که بوی میخک و مِهلو رانبویده ام و طعم کشک و کره را از ملار مادرم نچشیده‌ام. دردهایم آنقدر هست که تا صبح بِشمارم و شماها در خواب باشید. در این آخرین سحر رمضان چقدر شرمنده‌ی گذشتگان و آیندگانم و ما چه بی هویت؛ بی معنا؛ ندار؛ فقیر فرهنگی و بی شناسنامه‌ایم در این غربت لایتناهی… من شرمم نمی‌شود واقعیت را واگویه کنم و ترسی ندارم که حقایق را بنویسم. من و سایر فرزندان سرزمینم کهگیلویه؛ که اینک در این فقر شدید هویت و فرهنگ و دوگانگی آموزه‌ها و انگاره‌های اجتماعی هستیم؛ حاصل تصمیمات نابخردانه‌ی شما سیاست مداران بخیل هستیم. خدا می‌داند الان که شما شکم بارگی کرده‌اید و به قول خودتان سحر کوفت کرده‌اید؛ شما به رختخواب می‌روید و ما به فلکه؛ شما برای خواب و ما برای کار…چقدر تفاوت میان نسل تو و من افتاده که هردو از نسلِ چوپانان بودیم و هم خودمان چوپان بوده‌ایم ولی تو و هم نسلی‌هایت در سعادت آباد می‌چرخید وما برای آبادیِ سعادت حیرانیم. آخ که چه کیفی می‌کنم وقتی که سرشب من از زور خستگی، گرسنه خوابم می‌برد و تو آخر شب از فرط بیخوابی لگد به پایه‌ی تختت می‌زنی.
میدانید سیاستمداران سرزمین کهگیلویه: من و سایر برادرانم که ارزان قیمت‌ترین نیروهای حوزه‌ی خلیج هستیم، من و سایر عزیزانم که در اسکله‌های خلیج؛ باربریم، من و برادرم که تابستان برای کارگری به بندر می‌آید، من و خواهرانم که در دیشموک گرسنه می‌خوابند، من و پدارنی که آرزوی دیدن زن و فرزند را شش ماه در دل تاب می‌آوریم، من و فرزندان بهمئی و طیبی و بویراحمد که هرروز سر همینِ فلکه‌های بهمنی بوشهر یا مرکزی برازجان یابازار گناوه و سه راهی دیلم و هندیجان شمالی و زیرپل کنگان و فازهای عسلویه باهم دست می‌دهیم؛ برادریم برادر.. ما «ککا» بوده و هستیم و «ککاپرست» و «خاک پرست» می‌مانیم؛ اما شما زالو صفتان پست فطرتِ منافع پرست، مرز ثلاث و بویراحمد را پر رنگ کردید که امروز یکی از برادرانم دیگری با خود سرکار نَبرَد و به جایش افغانی بِبَرد، برادر بیسواد من می‌گفت که آن یکی برادر به فلانی که من رأی داده‌ام رأی نداده است. آخ خدایت را شکر؛ بیسوادیِ «ککا» از برنویِ نامردیِ تو سیاستمدارِ بی سیاست و نالایق بدتراست که این روز آخر رمضان، باید تا شرجی عصر؛ زیر آفتاب داغِ بماند برای هیچ. ما برای هیچ مانده‌ایم و جنگ می‌کنیم. کهگیلویه، «وُرد خینیه». اینقدر بی هویت شده‌ایم که به جای چشمه، کشتی‌ها در ذهنمان سوت می‌زنند. این قدر کارتن خوابِ این میدانِ بی همه چیز شده‌ام که دلم می‌خواهد سر فحش را بکشم به اولین تا همین الان و بعدها و بعدترهایتان. اما نه نترسید چوپانان نسلِ ما فحش نمی‌دهند. نترسید ما هنوز زمستان‌ها بیکاریم و در همان روستاهایمان به شما رأی می‌دهیم. کهگیلویه را بر باد ندهید و یا آنقدر شرف داشته باشید که هر بی سرو پای هرجایی، نتواند پوزه‌ی تفنگش را به سمت این «ورد بی خین بها» نشانه برود؛ آنقدر عرضه داشته باشید که ما اگر در غربتیم دیگر تحصیل کردگان و نخبگان و فرزندان شریف کهگیلویه را آواره نکنند، آنقدر تدبیر داشته باشید که خاک و سرزمینمان را «گرگ و میشِ» آمال و آرزوهای دیگران نکنند. خودتان باهم برادر به تقسیمش نشسته‌اید بس است دیگران چرا؟ افسوس که مرزی که شما بیخردان ترسیم کرده‌اید تا همیشه‌ی تاریخ ماندگار است، افسوس که امروز «مَحسین» بیکار است و حتماً فردا عید ما را عزا می‌کند؛ خدا عیدتان را عزا کند که ” ککاگری” و ” گَوگری” را به دشمنی و نفرت مبدل کرده‌اید و سیاست‌های پلیدتان ما را از آغوش زاگرس به پهنه‌ی خلیج آورد.. عیدتان عزا باد.
——————————
یعقوب درویشیان
چهارده خرداد ۹۸
بوشهر

دیدگاه ها بسته شده اند.

نظرسنجی

    • آخرین اخبار
    • پربازدیدترین اخبار

    ویدیو ها

    همراه اول

    بالای صفحه
    طراحی سایت