ایشان که براستی,بهمن بیگی استان کهگیلویه و بویراحمد میباشند,این روزها حال خوبی ندارند.
به قلم افشین پرویزی/این روزها،حال استاد خوب نیست
استاد نورالله سلامی,چهره ی ماندگار فرهنگ و ادب استان,قریب به یکسال بابیماری مبارزه میکنند و در حدود چهل روز پیش,به منظور ادامه ی مداوا,در بیمارستان ام,آر,آی شیراز بستری میباشند.
ایشان که براستی,بهمن بیگی استان کهگیلویه و بویراحمد میباشند,این روزها حال خوبی ندارند.
استاد نورالله سلامی,در مهرماه ۱۳۱۷ در خانواده ی عشایری,در منطقه ی بویراحمد,متولد شدند.ایشان
دو سال اول مقطع ابتدایی را در دبستان سعدی روستای نره گاه,
به علم آموزی سپری کرده و برای ادامه ی تحصیل به شهر بهبهان عزیمت نمودندو مقطع ابتدایی را با نمره ی عالی به پایان رسانیدند.استاد سلامی به سال ۱۳۳۷،در دانشسرای عشایری بهبهان با نمره ی ممتاز پذیرفته شدند و به تاریخ ۱۳۳۸،به استخدام اداره ی فرهنگ درآمدند.ایشان,برای نخستین بار در بخش سرفاریاب شهرستان چرام,اولین مدرسه و کلاس درس را در روستای تلوندی دایر نمودند.استاد همچنین برای مدتی در روستای اسپر شهرستان گچساران و قریب به ۲۰سال در شهر چرام,برای فرزندان میهنش،خالصانه و صادقانه معلمی نمودند و بعد از سالها,برای ادامه ی خدمت معلمی خویش,به زادگاهش بویراحمد بازگشتند و در سال ۱۳۷۳ بعد از ۳۶سال خدمت معلمی ، که همه اش را از جان و دل مایه گذاشتند،به افتخار بازنشستگی نایل گردیدند.ایشان معلمی دلسوز و آموزگاری مهربان بودند که در طول تمام سالهای حیات ارزشمند خویش دانش آموزانش را همچون فرزندان روحی خود،در آغوش پر مهر و محبت خویش پرورش می دادند. استاد در سال ۱۳۹۰بعنوان چهره ی ماندگار فرهنگ و ادب استان،مفتخر گردیدند.
ﺑﻪ ﺭﺍﺳﺘﯽ، ﺍﯾﻦ ﻫﻤﻪ ﻣﻬﺮ ﻭ ﻣﺤﺒﺘﯽ ﮐﻪ ﻣﺮﺩﻡ قدردان و ﻗﺪﺭﺷﻨﺎﺳﻤﺎﻥ نسبت ﺑﻪ ﺍﯾﺸﺎﻥ ﺩﺍﺭﻧﺪ ﺧﻮﺩ ﮔﻮﯾﺎﯼ ﺑﺰﺭﮔﯽ ﻭ ﭘﺎﮎ ﻧﻬﺎﺩﯼ ﺍﯾﺸﺎﻥ ﻣﯽ ﺑﺎﺷﺪ.
سروده ی زیبا و ماندگار از استاد نورالله سلامی در همایش چهره ی ماندگار استان کهگیلویه و بویراحمد که به همت اداره ی کل آموزش و پرورش استان,برگزار گردید .
” ﺳﺮﺁﻏﺎﺯ ﻋﺮﺿﻢ ﺑﻪ ﻧﺎﻡ ﺧﺪﺍ / ﺳﺰﺩ ﻧﺎﻡ ﻧﯿﮑﺎﻥ ﺑﻤﺎﻧﺪ ﺑﻪ ﺟﺎ * ﺳﭙﺎﺱ ﺍﯼ ﺧﺪﺍﻭﻧﺪ ﺑﺨﺸﻨﺪﻩ ﻣﻬﺮ / ﺗﻮ ﻣﻬﺮﺁﻓﺮﯾﻨﯽ،ﻓﺮﻭﺯﻧﺪﻩ ﭼﻬﺮ * ﺧﺪﺍﯼ ﮐﻪ ﺩﺍﺩ ﺑﻪ ﻣﻌﻠﻢ ﺧﺮﺩ / ﮐﻪ ﺗﺸﺨﯿﺺ ﺑﺪﺍﺭﺩ ﺑﺮ ﻧﯿﮏ ﻭ ﺑﺪ * ﻣﻌﻠﻢ ﭼﺮﺍﻏﯿﺴﺖ ﮔﯿﺘﯽ ﻓﺮﻭﺯ / ﭼﺮﺍﻏﯽ ﮐﻪ ﻫﺮﮔﺰ ﻧﯿﻮﻓﺘﺪ ﺯ ﺳﻮﺯ * ﻫﻤﻪ ﻋﻤﺮ ﺑﻮﺩﯾﻢ ﺁﻣﻮﺯﮔﺎﺭ / ﮐﻪ ﺩﺍﻧﺶ ﺯ ﺁﻣﻮﺯﮔﺎﺭ ﯾﺎﺩﮔﺎﺭ * ﯾﺘﯿﻤﺎﻥ ﻧﻮﺍﺧﺘﯿﻢ ﺑﻪ مثل ﭘﺪﺭ / ﻓﻘﯿﺮﺍﻥ ﮐﺸﯿﺪﯾﻢ ﺩﺳﺘﯽ ﺑﻪ ﺳﺮ * ﻣﻌﻠﻢ ﺑﺮ ﭘﺎ ﭼﻮ ﮐﻮﻩ ﻭ ﺭﻭﺍﻥ / ﺑﻪ ﺍﯾﻦ ﻋﺸﻖ ﺍﯾﺴﺘﺎﺩﻩ ﺗﺎ ﭘﺎﯼ ﺟﺎﻥ * ﭼﻪ ﺍﻧﺪﯾﺸﻪ ﮐﺮﺩﯾﻢ ﺯ ﻫﻤﻪ ﺟﻬﺎﺕ / ﺟﺰ ﺍﯾﻦ ﺭﺍﻩ ﻧﺪﯾﺪﯾﻢ ﺭﺍﻩ ﻧﺠﺎﺕ * ﮔﺮﻓﺘﯿﻢ ﺑﻪ ﮐﻒ ﺟﺎﻥ،ﻧﻤﻮﺩﯾﻢ ﺟﻬﺎﺩ / ﮐﻪ ﺗﺎ ﺷﺪ ﻋﺸﺎﯾﺮ ﻫﻤﻪ ﺑﺎ ﺳﻮﺍﺩ * ﻣﻌﻠﻢ ﻧﺒﻮﺩﻩ ﺩﺭ ﻓﮑﺮ ﺧﻮﯾﺶ / ﺯ ﺟﻬﻞ ﺟﻮﺍﻧﺎﻥ ﺩﻟﺶ ﺑﻮﺩﻩ ﺭﯾﺶ * ﭼﮕﻮﻧﻪ ﺑﮕﻮﯾﺪ من ﺍﺳﺮﺍﺭ ﺧﻮﯾﺶ / ﻓﺪﺍﮐﺎﺭ ﺗﺮ ﺍﺯ ﮔﻔﺘﯽ ﺧﻮﯾﺶ ﺑﯿﺶ * ﺧﺪﺍﯾﺎ ﺗﻮ ﺷﺎﻫﺪ ﺑﺮ ﮐﺎﺭ ﻣﺎ / ﺯ ﭘﻨﺪﺍﺭ ﻭ ﮔﻔﺘﺎﺭ ﻭ ﮐﺮﺩﺍﺭ ﻣﺎ * ﭼﻪ ﺁﺭﺵ ﮐﻪ ﺍﻭ ﺟﺎﻥ ﺩﺭ ﺗﯿﺮ ﮐﺮﺩ /ﻣﻌﻠﻢ ﺩﺭﺧﺸﯿﺪ ﻭ ﺧﻮﺩ پیر ﮐﺮﺩ * ﮐﻪ ﺩﺭ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﻧﯿﮏ ﺁﯾﺪ ﺑﻪ ﮐﺎﺭ / ﻫﻤﺎﻥ ﮔﻔﺘﻪ ﯼ نغز ﺁﻣﻮﺯﮔﺎﺭ * ﮐﻪ ﻧﯿﮏ ﻭ ﺑﺪ ﻫﺮ ﺩﻭ ﺯ ﻣﺎ ﯾﺎﺩﮔﺎﺭ / ﮐﻪ ﮐﺎﺭﯼ ﻫﻤﻪ ﺗﺨﻢ ﻧﯿﮑﯽ ﺑﮑﺎﺭ * ﭼﻪ ﺧﻮﺍﻫﯽ ﺭﺳﯽ ﺗﻮ ﺑﻪ ﻓﺮﺯﺍﻧﮕﯽ / ﺑﻪ ﻣﺤﺮﻭﻡ ﺑﯿﺎﻣﻮﺯ ﭼﻮ ﺑﻬﻤﻦ ﺑﯿﮕﯽ “
از درگاه ایزد پاک آرزوی سلامتی وبهبودی داریم برای استاد بزرگ علم و اخلاق جناب آقای سلامی وهمچنین درود فراوان به جناب پرویزی عزیز