دولت آن بالا برنامههایی ارائه میدهد و در پایین شبیه شعار جلوه میکند چرا که مدیران پایین دست خود را مقید به اجرای برنامههای دولت و جریانی که منسوب به آن هستند، نمیدانند. تلاشی برای اجرایی کردن برنامههای دولت در لایههای پایین ندارند.
روزنامه ابتکار جنوب در یادداشتی با عنوان چالش انتصاب مدیران بدون عملکرد به قلم فاطمه رشیدی به واکنشهای انتخاب مدیران در کهگیلویه و بویراحمد پرداخته است.
انتصاب استاندار غیربومی مزایایی دارد که مهمترین آن واکنشهایی است که موقع عزل و نصبها نسبت به افراد نشان داده میشود.
در جوامع قومی انتصاب یک غیربومی میتواند فرصت خوبی برای شناخت افراد باشد.
وقتی نماینده عالی دولت غیربومی است عزل و نصبهایش باعث میشود ابعاد پنهان مدیران وی در زمان انتصاب عیان شود.
مهمترین بعد همان تفکر سیاسی است که تا زمانی که یک بومی در رأس هرم مدیریتی استان است، کمتر تمایل برای بروز آن در میان مدیران پایین دست وجود دارد.
همینکه مدیر غیربومی در رأس امور قرار میگیرد، قومیتها رنگ میبازد و تأثیر خود را از دست میدهد، مدیران به تکاپو میافتند که برای مدیریت و قرار گرفتن در بدنه اجرایی دولت، همسویی و همفکری با دولت و یا دست کم همراهی با بخش اجرایی کشور هم لازم است.
اینگونه میشود که پس از هر عزل و نصبی اینکه فرد به چه کسی رأی داده و یا در زمان انتخابات در ستاد چه کسی بوده مهم میشود.
این در حالی است که عمده افرادی که عزل و نصب میشوند همانهایی هستند که تا پیش از آن در بدنه دولت بوده و گاه نقش و مسئولیتهای مهم و تأثیر گذاری هم داشتهاند اما از آنجایی تا پیش از آن نگاه قومی بر نگاه جریانی مقدم بوده، خود را نه تنها موظف به همراهی و یا حتی حمایت از دولت نمیدانستهاند بلکه دلیلی نمیدیدند که اظهار نظر یا رفتاری از خود نشان دهند که آنها را وابسته به جناح یا جریان سیاسی نشان دهد.
هدف حضور در بدنه دولت بوده که در هر شرایطی برای آنها حاصل شده است.
اما وقتی مخالفان انتصابها موضوع تفکر سیاسی افراد را پیش میکشند، منصوبان آشفته به دنبال رو کردن اسنادی هستند که بهواسطه آن اثبات کنند پیرو کدام تفکر سیاسی بودهاند.
اسنادی که به هیچ عنوان نمیتوان از آن بهعنوان یک رزومه جریانی و فکری یاد کرد.
این اسناد شامل شهادت دادن اطرافیان یا عکسهایی است که نشان میدهد از کنار ستاد کاندیدای منسوب یا نزدیک به دولت رد شدهاند.
اگر چه تصمیمات در خصوص عزل و نصبها گرفته شده و همین اسناد هم برای نشان دادن همسویی با دولت کفایت میکند، اما با نگاهی به همین یک واکنش میتوان به موضوع مهمتری پی برد.
اینکه مدیرانی در بدنه دولت مشغول فعالیت هستند که عملکردی ندارند که نشان دهد بهصورت قاطعانه حامی، همسو یا همراه دولت بودهاند.
عملکردی که در راستای برنامهها و سیاستهای دولت بوده و بالاتر از هر سندی بتوان آن را رو کرد.
این دقیقاً همان چیزی است میان دولت و مردم فاصله انداخته است.
دولت آن بالا برنامههایی ارائه میدهد و در پایین شبیه شعار جلوه میکند چرا که مدیران پایین دست خود را مقید به اجرای برنامههای دولت و جریانی که منسوب به آن هستند، نمیدانند. تلاشی برای اجرایی کردن برنامههای دولت در لایههای پایین ندارند.
تا زمانی که موقعیت خود را در خطر نبینند نمیخواهند نام دولتی رویشان باشد.
بعد هم که موقعیت حساس میشود مجبور به ارائه مدارکی میشوند که در سیاست هیچ معنا و مفهوم و سندیتی ندارد.
باید یادآور شد در شرایطی که هر فرد میتواند صبح در ستاد یک کاندیدا و شب در ستادی دیگری عکس یادگاری بگیرد، این اسناد آن کارایی لازم را ندارد.
در واقع این بدان معنا نیست که مدیران باید سیاسی باشند یا سیاسی کاری کنند بلکه حداقل انتظار جامعه از کسانی که به اعتبار یک تفکر، یک جایگاه را اشغال کردهاند این است که عملکرد قدرتمندی از خود نشان دهند که موقع پس دادن حساب که میشود حتی اگر از جناح دیگری بودهاند بتوانند هماهنگی خود با دولت را نشان داده و اثبات کنند که اتفاقاً غیر همسویانی که دلسوزانهتر با دولتها همکاری میکنند همواره محبوبیت بیشتری داشتهاند.
در نهایت باید گفت از مدیران انتظار سیاسی کاری نمیرود اما انتظار میرود به سیاستهای دولتی که با آن کار میکنند پایبند باشند.