خلاصه اتفاقات سال ۱۳۶۷ و عملیات پدخندق از زبان سید نوراله فتحی، فرمانده وقت محور تیپ ۴۸ فتح در هور و پدخندق ۱۳۶۷
صدای جنوب
ایران در آستانهی برگزاری انتخابات مجلس سوم و فرارسیدن ماه مبارک رمضان بود. نیروهای خودی پس از انجام عملیات والفجر ده، به شهرهای خود بازگشتند. ارتش دشمن در ساعت پنج بامداد روز یکشنبه۲۸ فروردین سال ۶۷ با اجرای آتش سنگین در سراسرخطوط و عقبهی یگانهای خودی در فاو و حملهی شیمیایی، به صورت گسترده تهاجم خود را به فاو آغاز کرد. استعداد نیروهای دشمن ۴۸ تیپ ، ۱۲۰۰ تانک و نفربر به همراه ۳۵ گردان توپخانه بود.
استراتژی جنگ برای عراق از پدافندی به آفندی تغییر کرد.
پس ازحمله به فاو، ظرف۴۸ساعت نقل و انتقالات را از منطقهی فاو به شلمچه به صورت کامل انجام داد و ۳۸ روز پس از حمله به فاو، سرانجام درساعت هشت صبح روز چهارم خرداد به شلمچه حمله کرد.
تمام تجهیزات و ادوات خود را از فاو-هور و غرب کشور به منطقهی شرق بصره انتقال داد. استعداد دشمن درحمله به شلمچه با سه سپاه بود: ۱-گارد ریاست جمهوری ۲- سپاه سوم ۳- سپاه هفتم.
عراق تهاجم به شلمچه را با تمرکز بیش از ۷۰ درصدی توان نظامیاش در جنوب آغاز کرد. پس از حمله به فاو به نقاط مختلفی از ایران حمله کرد؛ مثل تصرف شهر مهران با استفاده ازمنافقین، حمله به ماووت که چشمگیر نبود، سقوط جزایر مجنون و پدخندق یا جادهی خندق، طلائیه، جُفَیر و در نهایت رسیدن ارتش عراق تا ۵۵ کیلومتری جاده اهواز-خرمشهر.
پس از تصرف فاو و شلمچه احتمال حملهی دشمن به آخرین منطقهی جنوب وجود داشت، چرا که هنوز در دست نیروهای ما بود.
گسترش خطوط پدافندی سپاه به طول ۱۲۰۰ کیلومتر در مرز با عراق، قدرت آفندی سپاه را تا حد زیادی کاهش داد و نیروهای خودی در موضع پدافندی قرار گرفتند.
در اواخر خرداد یعنی ۲۸ خرداد سال ۶۷ ، دشمن نیروهایش را در این منطقه به طور کامل تقویت کرد و تمام تحرکاتش آشکار و به دور از غافلگیری و حفاظت بود. به خاطر ایجاد رُعب و وحشت در نیروهای خودی، دویست هزار نفر را در نزدیکی شهر بندری بصره مستقر کرد تا بتواند به منطقهی نفت خیزی از خاک عراق، که در سال ۱۹۴۸ به دست ایران افتاده بود، حمله کند.
ارتش عراق ساعت ۳ صبح چهارم تیر سال ۶۷ آتش تهیهی سنگینی را روی خطوط دفاعی، جادههای ارتباطی، مواضع، توپخانه، مقرها، عقبهها، مراکز تجمع نیروهای خودی، همچنین بمباران شیمیایی که دامنه آن تا حوالی هویزه گسترش یافته بود، اجرا کرد. ساعت ۳:۴۵ صبح، عملیات خود را از محورهای جادهی خندق جنوبی طلائیه پیچ کوشک آغاز کرد.
در محور جادهی خندق نیروهای دشمن با تیپهای یک و دو کماندویی از سپاه ششم و تیپ ۶۰۱ پیاده و لشکر ۲۵ وارد عمل شد. پس از رسیدن به تقاطع جادهی بدر و ضلع شمالی جزیره شمالی (ساعت۹صبح) به طرف جادهی شهید همت پیشروی کرد.
دشمن توسط ۳۰ فروند هلیکوپتر با هلی بُرد، نیروهایش را روی جادهی شهید همت پیاده و عقبهی نیروهای خودی را در قسمت شمالی جزیره مسدود کرد. ساعت ۱۱ صبح نیروهای دشمن در جزیرهی شمالی و جنوبی با هم الحاق شدند. در محور طلائیه، به خاطر اختلال در پشتیبانی نیروهای خودی و بستن عقبهی یگانها، دشمن عملیات فرعی خود را با یک تیپ از گاردریاستجمهوری آغاز کرد و تا سهراهی فتح و جادهی سیدالشهدا و پاسگاه مرزی خاتمی پیشروی کردند.
در محور کوشک لشکرهای ۳ و ۶ زرهی و ۱ و ۵ مکانیزه از دو محور به سمت جُفَیر پیشروی و تا ساعت ۹ صبح منطقه را تصرف کردند. در محور دوم کوشک، تا ۵۵ کیلومتری جادهی اهواز-خرمشهر رسیدند و چند پل و ریل آهن از جادهی خرمشهر را تخریب نمودند.
تیپ ۴۸ فتح در هورُالعظیم، در آبراه نهروان و جادهی خندق (پد خندق) تقریباً به طول ده کیلومتر خط پدافندی داشت. در نهروان از جناح راست به چپ گردان امام جعفر صادق(ع)، در چراغچی-بیتالهی و محراب گردان حضرت رسول (ص)، از میدان امام رضا(ع) تا چراغچی گردانهای امام علی (ع) و مالک اشتر به همراه معاونتهای پشتیبانی خدمات رزم مستقر بودند.
مقر تاکتیکی یگان در میدان امام رضا (ع) قرار داشت و منطقهی نهروان و پدخندق دقیقاً بین هورالعظیم و جزایر مجنون واقع شده بود. در صورت موفقیت دشمن در این منطقه که کلید فتح منطقه بود، تمام یگانهای جناح راست و چپ تیپ ۴۸ فتح توسط دشمن محاصره میشد. این منطقهی مثلثی شکل که به وسیلهی دو جادهی آنتنی یکی از پاسگاههای ابوذکر و ابولیله و دیگری جادهی خندق، به هم وصل میشد و نوک این مثلث به عقبهی خود.
بنده هم به عنوان مسئول محور منطقهی هورالعظیم در آبراه نهروان و پد خندق، حسب دستور فرماندهی محترم تیپ ۴۸ فتح، شهید حاج سیفالله حیدرپور، مأمور بررسی وضعیت منطقه بودم. ساعت ۴ بامداد خودم را به چراغچی و بیتالهی رساندم. با یک دستگاه جیپ میول و یک نفر بیسیمچی به نام سعید بهرامی، وقتی به چراغچی رسیدم، دیدم که دو دستگاه پدافند ۵/۱۴ چهار لوله که در آن منطقه مستقر بودند، توسط نیروهای دشمن منهدم شدند. احساسخطر کردم و ۵۰۰ متری جلوتر به سمت منطقهی بیتالهی حرکت کردم. در حاشیهی جاده یک سنگر اجتماعی شاخبزی وجود داشت که خودرو را کنارش پارک نمودم. پس از ده دقیقه درنگ، ناگهان متوجه یک ستون نیروی نظامی با لباس خاکی شدم که تقریباً شبیه لباس نیروهای بسیجی بود. سریعاً با فرمانده تیپ تماس گرفتم و درخواست نیرو کردم. فرمانده درخواست وضعیت کرد و در جواب گفتم نیروهای دشمن از دو طرف جاده، خندق را دور زده و محراب و بیتالهی را تصرف و پشت سر گذاشتهاند؛ حالا هم به سمت چراغچی و میدان امام رضا (ع)، که مقر تاکتیکی تیپ آنجا قرار دارد، در حال پیشروی هستند. اولین گردان را به منطقه اعزام نمائید.
۱۰ الی ۲۰ دقیقه بعد، یک گروهان از گردان امام علی (ع) به ما ملحق شد. فرمانده آن برادر خشاوه بودند. گفتم نگاه کن و نیروهای عراقی را ببین که به طرف ما میآیند. گفت: نه بابا، اینها نیروهای بسیجی گردان حضرت رسول (ص) هستند. گفتم با دوربین خوب نگاه کن، آیا نیروهای بسیجی سبیل دارند؟ صحبتم تمام نشده بود که نیروهای عراقی با تیربار و آرپیجی به ما شلیک کردند و برادر پاسدار خشاوه را در همان لحظات اول به شهادت رسید.
درگیری شدیدی رخ داد. گردان به طور کامل از چراغچی تا نرسیده به بیتالهی با نیروهای دشمن درگیر شد؛ اما در عین حال در محراب، گروهان شهید کریمی مقاومت کردند، هر چند که نمیدانستند دشمن آنها را از طریق منطقهی خالی و آبی جناحین دور زده.
با فرمانده گردان تماس گرفتم و آنها را در در جریان گذاشتم که دشمن شما را دور زده و در محاصره هستید، اگر میتوانید محاصره را بشکنید و به عقب برگردید. ما هم از روبهرو با آنها درگیر هستیم. البته فرمانده تیپ بیشتر با برادر واهبیزاده در تماس بودند.
گروهان شهید کریمی حاضر به عقبنشینی نشدند و تا بعد از ظهر ۴/۴/۶۷ با تمام توان در مقابل دشمنِ تا دندان مسلح، مظومانه جنگیدند و افتخار آفریدند.
چه رشادتها و ایثارگریها که از خود نشان دادند. رزمندگانی که به فرماندهی معاون گردان، برادر سیدعلیصالح رایگان و فرمانده گروهان محراب شهید کریمی و دیگر ارکان گروهان از جمله برادر پاسدار افشین، تا آخرین تیر و آخرین نفس مبارزه کردند و در پایان تعدادی شهید، مجروح و اسیر شدند.
توجه دشمن بیشتر به محراب (داخل دژ) و منطقهی جلو بود. چون از آمار نیروهای محراب و تعداد آنها مطلع نبود، لذا بخاطر مقاومت نیروهای گروهان شهید کریمی حرکت دشمن خیلی کند شد و با توجه به درگیری شدید گردانهای امام علی (ع) و مالک اشتر از روبهرو و تسلیم نشدن گردان حضرت رسول (ص) که در محاصرهی کامل نیروهای عراقی بود، دشمن احساس خطر کرد و متوجه شد که باید از جناحین (منطقهی آبی هور) پیشروی نماید.
وسط و پیشانی اصلی جبهه هم هنوز سقوط نکرد و مقاومت خیلی شدید است و بین یگانهای عمل کنندهی دشمن شکاف ایجاد شده و جبههی دشمن به دلیل مقاومت تیپ ۴۸ فتح، خصوصاً پاسگاه محراب (دژ خندق)، تا ساعت ۶ الی ۷ غروب جبههی دشمن از هم پاشیده بود و تلفات زیادی در منطقهی محراب و پدخندق به دشمن وارد.
اگر مقاومت یگان ۴۸ فتح بخصوص گردان حضرت رسول (ص) و گروهان یکم آن گردان در محراب، گردانهای امام علی (ع)، مالک اشتر و گردان امام جعفر صادق (ع) در نهروان و آتش سنگین توپخانه زرهی و ادوات تیپ در آن منطقه
نبود، که جلوی دشمن را سد کرده و نگذاشت به اهداف اصلی خود برسد، دشمن میتوانست خیلی از یگانهای درگیر در آن منطقه را دور زده و نیروهای آنها را شهید، زخمی یا اسیر نماید.
گردان امام جعفر صادق (ع) واقع در آبراه نهروان، از دو جناح محاصره شده بود. ارتباط ما با آنها به دلیل پارازیت الکترونیکی و مخابراتی دشمن روی سیستم مخابراتی قطع شد و فرمانده گردان از محاصرهشان هیچگونه اطلاعی نداشت. ما هیچ ارتباط باسیمی و یا بیسیمی با آن گردان نداشتیم.
بنده به دستور فرماندهی تیپ ۴۸ فتح و مسئول عملیات تیپ، ساعت ۴ عصر سریعاً به آن منطقه رفتم و خودم را به یگان دریایی رساندم. نزدیک ساعت ۵ عصرشده بود و تعداد ۲۰ الی۳۰ فروند قایق در هور مستقر. همه را روشن و به سمت خط پدافندی گردان در نهروان حرکت کردیم و تا ساعت ۱۸:۳۰ روز ۴/۴/۶۷ کلیهی نیروهای گردان را با قایق از آبراه نهروان به عقبهی خشکی منطقه تبور انتقال دادیم و توانستیم به کمک خدمهی قایقها، با بنزین و گازوئیل تمام امکانات یگان دریایی، از جمله یک قبضه پدافند تک لول ۵۷ را به خاطر اینکه سالم به دست دشمن نیفتد همه را به آتش کشیدم. دشمن تا ۲۰ متری ما رسیده بود و خیال میکرد هنوز نیروها در منطقه بین پاسگاههای ابوذکر، ابولیله و پدخندق در نهروان حضور دارند. به خیالش نیازی به درگیری ندارند و همه را اسیر به حساب میآورند؛ لذا زمانی که به ما رسیدند هیچگونه تیراندازی و یا درگیری با ما نداشتند. یک دستگاه لودر در منطقه وجود داشت که در آخرین لحظات دو طرف جاده را خاکریز زدیم و یک دسته از نیروهای گردان امام جعفرصادق (ع)را به طور کامل از نهروان تخلیه و به عقب انتقال دهیم.
پس از اینکه ما منطقهی آبی را ترک و تخلیه نمودیم، دشمن متوجه شد و در آخرین لحظات شروع به تیراندازی کرد. سریع با جیپ میول از روی جادهی خندق به سمت خشکی و تبور حرکت کردم که جانشین قرارگاه نصرت، برادر حاجعباس حواشمی را در مسیر دیدم. ایشان از اوضاع منطقه و درگیری و مقاومت تیپ۴۸فتح درمقابل نیروهای دشمن باخبر بود. وقتی به سمت میدان امام رضا(ع) رفتند مشاهده کرد یگان کاملاً منطقه را تخلیه کرده پس به سراغ ما آمد.
گفت: سید فتحی، دشمن شما را محاصره کرده، تا اسیر نشدی به عقب برگرد. سراغ فرمانده قرارگاه را گرفتم، فرمودند آقای فتحی، دشمن با هلیکوپتر در قرارگاه نصرت هلی بُرد کرده و آقای هاشمی را همراه با بعضی از مسئولین قرارگاه با خود بردند. من آنجا نبودم وگرنه اسیر میشدم. بسیار ناراحت بود و اشک در چشمانش جاری شد. هر دو با دو دستگاه جیپ میول به سمت تبور راه افتادیم تا به عقب یگانها رسیدیم.
شب شد و نیروها را مجدداً سازماندهی کردیم و خط پدافندی را جهت جلوگیری از پیشروی دشمن تشکیل دادیم و تا صبح روز ۵/۴/۶۷ در آنجا ماندیم.
برگرفته از کتاب یاقوت خندق ، زندگینامه سردار شهید جان محمد کریمی ، صفحات ۱۸۶ تا ۱۹۳