تاریخ ایران مشعشع از وجود چهره های برجسته ای چون سعدی، حافظ، ابوریحان، ملا صدرا، امیر کبیر و … بود. «رویدادهای گذشته»تا نسبت واضحی با «شناخت» پیدا نکند و تا در آن نتوان نشانه ها و قرینه های شناختی جُست، به آستانهی تاریخِ علمی نمی رسند و به آستانِ علمِ تاریخ پا نمی گذارند.
پایگاه خبری صدای جنوب:
سرمقاله روزنامه ابتکار – محمدعلی وکیلی/آسمان ایران خالی از ستاره
تاریخ را غول ها به دوش می کشند. این غول ها کسانی اند که اگر از تاریخ حذف شوند چیز زیادی از آن باقی نمی ماند. این شخصیت های بزرگ، در هر تمدن، گاه چندان قد میکشند که در ردیف نشانه های شناختِ آن تمدن نشانده می شوند.
اینان چراغ هایی بوده اند که پرتو افکنی های وجودشان باعث شده برشی از گذشته از سایهی سیاهِ جهل به درآید و به قبضهی شناخت کشیده شود و باری نام آن مقطع در سیاههی تاریخ نوشته شود.
لذا بدین معنا آنان مقومِ تاریخ اند. سَبُک شمردن این بزرگان، تهی کردن تاریخ است و نفیِ آنان، آغاز سقوط در جاده خطرناکِ بی تاریخی و بی هویتی است.
تاریخ ایران مشعشع از وجود چهره های برجسته ای چون سعدی، حافظ، ابوریحان، ملا صدرا، امیر کبیر و … بود. «رویدادهای گذشته»تا نسبت واضحی با «شناخت» پیدا نکند و تا در آن نتوان نشانه ها و قرینه های شناختی جُست، به آستانهی تاریخِ علمی نمی رسند و به آستانِ علمِ تاریخ پا نمی گذارند.
این شخصیت ها، هرچند تاریخ مندند و محصولِ تاریخِ خود اند اما همان تاریخ را با اینان می توان شناخت. یعنی هرچند خود در قبضه ی تاریخند اما تاریخ را هم به قبضهی شناخت در آورده اند. لذا بدین معنای خاص نیز این شخصیت ها تاریخ سازند.
مگر می توان فردوسی و حافظ و صدرالدین و امیر کبیر را از تاریخ حذف کرد و از فرهنگ و حکمت و تدبیر ایرانی سخن گفت؟ یکی حافظِ فرهنگ و دیگری حافظهی فرهنگی ایران، آن یکی نماد حکمت ایرانی و آخری مدبرِ منزل ایران است. اینان خود در دلِ تاریخ روییده اند اما تاریخ را هم به ما نمایانده اند. پسزدنِ اینان، پسزدنِ تاریخِ ایران است. آسمانِ تمدن ایران را این ستاره ها روشن کرده اند. کم فروغ شدن این ستاره ها، افق تجربهی تاریخی ما را کوتاه و اشتباهات ما را بلند خواهد کرد. این ستاره ها، از طرف دیگر مقومِ عناصر هویتیِ جامعه ایرانی هستند. هویت یکی از منابعِ اخلاق جمعی است. بی جهت نیست که تضعیفِ این عناصر، مقارنِ سقوط اخلاقِ جمعی ما نیز بوده است.
متاسفانه این روزها هر چه جلو تر میرویم ستاره های تاریخ کم فروغ تر شده اند. آمریکایی ها، هم چنان به وجود جورج واشنگتن می بالند و فخر ستاره های خود را می فروشند ولی در میان ما، ماراتن کم فروغ کردن ستاره ها راه افتاده است و برخی از تریبون های فرهنگی بدستِ «شوالیه های شمع خاموش کُن»افتاده است و به جنگ ستاره ها کمر بسته ایم و کارد به پهلوی فرهنگ و هویت خود فرو می کنیم.متاسفانه این بی رحمی درظرف سرمایه های انسانی درظرف صدسال اخیرکارسازافتاد وآسمان ایران رابیش ازهرمقطعی خالی ازستاره نموده است.
منکوب کردن این ستاره ها، دو سرنوشتِ محتوم برای ما می آورد؛ از یک طرف بی تاریخی و لذا پر اشتباهی و از طرف دیگر بی هویتی و سقوط اخلاقی.نتیجه آن شد که پس ازچهل سال همچنان برای اداره کشورمجبوریم دست درانبان نسل اول ودوم ببریم وگویاارتباط نسلی مدیریتی مسدودگردیده است.